کمونيسم کارگرى و مسئله زن
سياوش دانشور
قرن بيست و يکم است. دنيا غرق ثروت و تکنولوژى پيشرفته و دستاورد علمى و توان غول آساى انسانى است. دنياى امروز٬ اگر از عينک نظام بورژوائى و دستگاه مافيائى مذهب و مردسالارى نهادينه در آن نگريسته نشود٬ با هر محاسبه اى ميتواند دنيائى آزاد و مرفه و خوشبخت براى همگان باشد. ميتواند از فقر و فلاکت و زن ستيزى و جامعه ستيزى و مصائب گريبانگير بشر آزاد باشد. اما هنوز مردسالارى و خشونت عليه زن هزارها بار بيشتر از طاعون و جزام و ايدز و بيماريهاى اپيدميک و حتى جنگها از بشريت قربانى ميگيرد. منشا اين زن ستيزى٬ اين جان سختى مردسالارى٬ اين فرهنگ ماچويستى کجاست؟ چرا ضديت با آزادى و حرمت زن بعنوان يک انسان برابر در تمام شئون اجتماعى٬ عليرغم تفاوتهائى که در حقوق و موقعيت زنان در کشورهاى مختلف هست٬ به شناسنامه دنياى امروز تبديل شده است و چرا اين فرهنگ منحط هر روز بازتوليد ميشود؟
تاريخ مکتوب بشر با زن ستيزى و زن کشى عجين است. به اين اعتبار زن ستيزى و تبعيض براساس جنسيت ويژگى سرمايه دارى نيست. اما سرمايه دارى اين ميراث نفرت انگيز تاريخ را مطابق با نيازهاى بازار و سود سرمايه نونوار کرده است. مصائب جامعه امروز ديگر ميراث عهد بوق و دوران جهالت بشر نيست بلکه محصول نظام سياسى و اقتصادى امروز است. اگر هنوز زن کشى در دنياى امروز الگوهاى قرون وسطى را بخاطر مى آورد٬ تنها بيانگر اين واقعيت است که افکار و عقايد طبقه حاکم و نظام سرمايه دارى تا سطح افکار و فرهنگ قرون وسطى سقوط کرده است. در دنيائى که انفجار اطلاعات آن را به "دهکده اى جهانى" تبديل کرده است٬ در هر گوشه اين دهکده٬ بورژواها و ژنرال ها و مشتى سياستمدار نوکر و آخوند و سر عشيره و آدمکش حرفه اى خدائى ميکنند. علم و دانش و تکنولوژى و ثروت و دستاوردهاى بشرى٬ در دست بورژوازى به وسيله اى براى عقب راندن بشريت به عهد جهالت و رواج مردسالارى و خودمحورى و زن ستيزى و خشونت عريان عليه ميلياردها نفر در خدمت منافع اقليت بسيار بسيار ناچيزى٬ يعنى طبقه بورژوازى٬ بدل شده است .
نه فقط ستمکشى زن و تبعيض براساس جنسيت٬ بلکه نفس وجود هر نوع ستم و تبعيضى در دنياى امروز٬ رابطه مستقيمى با منافع نظام سرمايه دارى و طبقه حاکم دارد. از خانواده بعنوان يک نهاد اقتصادى تا قلمرو توليد و مناسبات اجتماعى و قوانين٬ موقعيت فرو دست زن وسيله اى براى کسب سود است و منافع طبقه اى را پاسدارى ميکند. ستمکشى زن يک رکن انباشت سرمايه است. همين ضرورت بازتوليد بقاى تبعيض و نابرابرى و نگرش ضد زن و خشونت عليه زنان را توضيح ميدهد. زن ستيزى مسئله اى صرفا فرهنگى و اخلاقى واپسگرا نيست٬ مسئله اقتصادى و اجتماعى است. به منافع سلسله مراتب نابرابرى در جامعه در تمام سطوح خدمت ميکند و دقيقا به همين اعتبار افکار و آرا و نگرش ضد زن ضرورى اند و توسط نقاره کشان فسيلى دستگاه مذهب و ايدئولوژى متحجر بازار و "فرهنگ سازان" مرتجع بورژوا بازتوليد ميشوند.
در اين دنياى تاريک است که ما کارگران و کمونيستها٬ ما زنان و مردان برابرى طلب٬ ما انسانهاى فهيم و آزاد انديش٬ هنوز پرچم ٨ مارس را در دست داريم. آرزوى ما اين نيست که تا جهان وجود دارد به خيابان بيائيم و از برابرى زن و مرد دفاع کنيم! آرزوى ما اينست که ديگر جنگى براى ٨ مارس ضرورى نباشد. تبعيض براساس جنسيت مانند هر جهالت و عقب ماندگى تاريخى ديگرى ور افتاده باشد. ٨ مارس ميراث و سنت کمونيسم کارگرى است و بحق بايد عزيز داشته شود. اما هدف اين جنبش نفى فورى نابرابرى و تبعيض و نفى شرايطى است که جامعه طبقاتى با تمام تضادها و تناقضات و مصائبش زندگى بشر امروز و از جمله زنان را به جهنمى روى زمين تبديل کرده است. ٨ مارس صرفا يک يادواره و مراسم "تکريم" از عقايد پيشرو و آرمانهاى آزاديخواهانه نيست٬ بلکه جبهه اى قديمى در جنگ عليه تبعيض و تحجر و نابرابرى است و بايد مادام که ذره اى از تبعيض براساس جنسيت برجاست پرچم آن برافراشته باشد .
مسئله زن در ايران اما به نفى حاکميت آپارتايد جنسى و قوانين ضد زن اسلامى محدود نميشود. مسئله زن در ايران يک گوشه جدال بين المللى و تعيين کننده با اسلام سياسى نيز هست. اين تفاوتى است که براى مثال در سه دهه پيش در معادلات استراتژيک جهانى نبود. زن ستيزى٬ حجاب٬ حاکميت قوانين آپارتايد جنسى٬ از ارکانهاى مهم ايدئولوژى جنبش اسلام سياسى است. انقلاب زنانه عليه اين وضعيت کمر جنبش اسلام سياسى را ميشکند و سرآغاز دوران نوينى از برابرى خواهى و آزاديخواهى سوسياليستى در منطقه و جهان را باعث ميشود. پيروزى بر حاکميت آپارتايد در ايران زنان را بعنوان يک آکتور مهم سياسى در معادلات بين المللى و سوسياليسم را بعنوان پيشروترين جنبش "دهکده جهانى" مقابل بشريتى ميگذارد که در جستجوى راهى براى برون رفت از کثافات سرمايه دارى است.
براى کمونيسم کارگرى جنبش آزادى زن جنبشى قائم بذات براى نفى تبعيض و نابرابرى است. اگر براى بورژوازى فرودستى زن يک رکن انباشت سرمايه است٬ براى کمونيسم کارگرى آزادى زن يک رکن اساسى آزادى جامعه است. بشريت کارگرى که براى آزادى جامعه برميخزد ناچار است بعنوان بشريت آزاد از هر گونه تبعيض و نابرابرى برخيزد و به همين اعتبار ناگزير است در تمام ابعاد ريشه هاى تبعيض و نابرابرى و زمينه هاى اقتصادى و اجتماعى آن را درهم بکوبد.
در کشورهاى اسلام زده که آپارتايد جنسى يک رکن حاکميت سرمايه دارى است٬ فرودستى زن ديگر از جنس نژاد پرستى و سلب هويت اجتماعى و انسانى نيمى از جامعه است. در کشورهائى که هويت انسانى اوليه نيمى از جامعه رسما و قانونا برسميت شناخته نميشود٬ امر سوسياليسم و کمونيسم کارگرى به امر اعاده شخصيت و حرمت حقوقى و مدنى انسانها گره ميخورد. *
اولين بار در ستون يادداشت سردبير٬ شماره ١۴١ در ٣ مارس ٢٠١٠ منتشر شد.